پیوند..
امروز میخوام از 4 سال قبل برات بگم ..از چهار سال تغییر توی زندگیم...عزیزم چهار سال پیش توی ماه خرداد دقیقا روز 25 بود که بابات اومد خونمون ازم خواست که برای همیشه کنارش باشم ...بهم گفت که خیلی دوسم داره بدون من نمتونه زندگی کنه ...هرچند از اون حرفها زدا ...منم دیگه اسیر عشق بابایی شدم و قسم خوردم که همیشه کنارش بمونم ...بابای مهربونت اون موقع خیلی شرایط بدی داشت هیچکسی بابات را درک نمی کرد...اما من می فهمیدم میدونستم چی میگه ...از چشماش میخوندم ...اما بابات فکر میکرد منم درکش نمی کنم. عزیزم روز 27 خرداد ما به هم قول دادیم که برای همیشه توی شادی و غم کنار هم باشیم و هیچوقت همدیگرو تنها نزاریم ....هیچوقت اون روز را فراموش نمیکنم ... کوجول...
نویسنده :
mamani
17:53